بسم الله
سه شنبه 2 فروردین 1390
زندگی به سبک جهادی در زبرینگ یعنی؛
نفسه زدنِ حاصل پیاده روی، روی رمل های نرم وداغ در گرمای ظهرهای بلوچستان !
یعنی؛ استفاده ی مشترک از سرویس های بهداشتی اهالی وصدای مردانه ی یک بلوچ از داخل سرویس که حسابی خجالت زده ات کند!
یعنی؛ پوشیدن لباس های به اصطلاح شسته ات از زیر پای بزهای ده!
یعنی؛ رویت صابون صورتت بعنوان کف سازِ سرگرم کننده دختر بچه های ده!
یعنی؛ نگاه خیره و زل یک بز در وسط اتاق محل استراحت و هُرم نفس هاش در جوار صورتت وقتی که هنوز نیمه خوابی!
یعنی؛ فرورفتن کفشت در نرمی پِهِن گوسفندان و عادی جلوه دادن عضلات منقبضت!
یعنی؛ حضور همیشگی اهالی در تنها اتاق محل اسکان و زیر نظر داشتن تمامی شئونات رفتاریت!
یعنی؛ ادامه حیات یک دختر بدون ضد آفتاب!
یعنی؛ تمام شدن شیشه های آب معدنی و سیراب شدن از آب ده !
یعنی؛ مگس های شناور در لیوان شربت خنک آبلیمو قبل از نوش جان کردن!
یعنی؛ برنج های دم نکشیده آشپز جوان گروه که شاید نخستین آشپزی اش را تجربه میکند!
یعنی؛ مصرف نان های سفت شده محلی برای چند وعده!
یعنی؛ نیاز به اُ آر اِس و بیزا کودیل برای حرکت سیال معده!
یعنی؛ جلسات جمع بندی نیمه شب!
یعنی؛ ساعتها تلاش برای یافتن کاغذهای برنامه های فرهنگی و پیدا شدن کنار رودخانه ی ده!
یعنی؛ نبودن پرینتر ونشریات دست نویس!
یعنی؛ سرگرم کردن کوکان ده با هر بهانه برای تقسیم بندی مخفیانه هدایای اختتامیه!
یعنی؛ درمانده شدن موقع دیدن دفترچه ی قسط های پرداخت نشده و نسخه های پزشکی تهییه نشده اهالی!
یعنی؛ شنیدن حسرت های سوزاننده زیارت جمکران و مشهد برای مردم ده!
یعنی ؛ فروبردن بغض های گاه و بیگاه!
یعنی؛ نافله های شبانه!
یعنی؛ سینه زنی زیر نور ماه و ناله های کمیلیان!
یعنی ؛ چشم انتظاری و غروب های کش دار عصر جمعه !
یعنی ؛ ...
یک حس تازه که نسیمش تا صورتتان را نوازش نکند لذتی برای درکش نخواهد بود....
" أللهم ارزقنا اردوی جهادی فی بلوچستان"
هنوز زیر پنکه ی نیم جون محل اسکان، لذت چُرت عصرگاهی در کامت مزه نکرده که مسئول فرهنگی با عملیات روانی های گاه و بیگاهش(بخوانید پخش کلیپ هایی از فرمایشات حضرت آقا که دائما تکالیف قضا شده جهادگران را در رسیدگی به استضعاف و محرومیت محرومین متذکر میشود) مُرده رو هم زنده میکنه چه برسه به یک جهادگرِ رو به موت!
آماده میشویم برای عزیمت به مدرسه شهید وزیری.
****
غریبه است برایمان مدرسه نیمه خالی ده بس که شرمنده مان کردند اهالی در این چندروزه حضورمان!
استفهام از نگاه همه مان می بارد که مگر چه شده امروز اهالی نیامده اند؟!؟
سرکلاس، کم کَمَک زمزمه هایی میشنوی از دلخوری زنان ده و شکایت شان از برخورد مربی بهداشت گروه در کلاس بهداشت و پیدا کردن شپش و رشک لابلای موهای زنان وکودکان ده !
اهالی ده یا بفرموده ی حضرت امام(ره) "ولی نعمتانِ ما" از این برخورد، بدرد آمده بودند و ترجمه این کار برای آنها شده بود :
یک نگاه آپارتایدی و از بالا به پایین به فرو مایگانی کثیف!!
حسی که شاید حاکی از زیر ذره بین بودن جهادگران بعنوان آدم هایی با شکل و شمایل فضایی با لباس های عجیب و غریب و حرکات از آن غریبتر در فرهنگ بومی آنان را داشت و نشان می داد کوچکترین وشاید بی اهمیت ترین قول و فعل یک بسیجی ؛بعنوان نماینده دولت یا سرباز ولایت در روستاهای دور افتاده می تواند شروع یک بدعت درست یا غلط، همسو یا مغایر با فرهنگ بومی و محلی آنها باشد!
از نوع و نحوه مصافحه و نشستن ما کنار اهالی گرفته تا تعلل نامحسوس در خوردن غذاهای ناشناخته ی آنها بنابر تاکیدات موکد مسولین گروه و عدم پذیرش دعوت های گاه و بیگاه آنان برای حضور در کپرهاشان تا... هزار برخورد و واکنش جزئی دیگری که ممکن است کاملا سهوی یا هدفمند باشد و
اما...
سبب تحریم کلاس های بعد ازظهر گروه شده بود!
ایده خلاقانه ی یکی از رفقا که در حرکتی نمادین اولین مراسم سالگرد فوت پدرش را با خرید گوسفندی از اهالی و عَلَم کردن آبگوشتی که همه ی ده را میهمان یک سفره کند،آنهم با طبخ زنانه واحد خواهران که بی دست و پابودن و مرفه زدگی دختران شهرنشین را در ذهن ایشان حسابی شکاند، همه ی کدورتها را به بادهای صد وبیست و پنج روزه ی بلوچستان سپرد تا بر سر وهابیون و مغرضین فرود آورد.
محبوب ترین بندگان در پیشگاه خدا کسی است که بیشتر به بندگان خدا خدمت کند. (نهج الفصاحه ص 15)